88/9/26
6:25 ص
88/9/19
7:30 ص
این وبلاگ دریچه ای است سهل الوصول و بی واسطه به دنیای مجازی و واقعی برای به تصویر کشیدن و انتقال تجربیات و اندیشه های دبیران و اساتید زبان و ادبیات فارسی.
88/9/19
7:8 ص
حرفهای تازه، مضمونهای بی سابقه، و اندیشه هایی که رنگ اصالت و ابتکار دارد در کلام حافظ همه جا موج می زند. حتی عادی ترین اندیشه ها نیز در بیان او رنگ تازگی دارد. این تازگی بیان، در بعضی موارد نتیجه ی یک نوع صنعتگری مخفی است. مناسبات لفظی البته شعر وی را رنگ ادیبانه می دهد و آشنایی با لغت و علوم بلاغت وی را در این کار قدرت بیشتر می بخشد. مراعات نظیر هم لطف و ظرافتی به کلام او می افزاید. وقتی بخاطر می آورد که زلف معشوق را عبث رها کرده است، این را یک دیوانگی می بیند و حس می کند که با چنین دیوانگی هیچ چیز برای او از حلقه ی زنجیر مناسبتر نیست. با چه قدرت و مهارتی این الفاظ را در یک بیت آورده است! جایی که از دانه ی اشک خویش سخن می گوید به یاد مرغ وصل می افتد، و آرزو می کند که کاش این مرغ بهشتی به دام وی افتد. یک جا در خلوت یک وصل بهشتی از معاشران می خواهد، گره از زلف یار باز کنند و به مناسبت زلف یار که در تیرگی و پریشانی رازناک خود به یک قصه می ماند – از آنها می خواهد تا شب را با چنین قصه ای دراز کنند.
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است به این قصه اش دراز کنید
آیا همین زلف یار به یک شب نمی ماند – به یک شب خوش؟ درست است که شب را یک قصه کوتاه می کند اما با یک چنین قصه ای که خود رنگ شب و درآشفتگی شب را دارد می توان یک شب خوش را دراز کرد. مناسبت زلف و قصه در شعر حافظ مکرر رعایت شده است و ظاهراً آنچه در هر دو هست ابهام و پریشانی است . حافظه ی کم نظیری که تداعی معانی را در ذهن او به شکل معجزه آسایی درمی آورد وسیله ی خوبی است برای صنعت گرایی او.
با این همه مواردی هم هست که این صنعت گرایی روح شعر را در کلام او خفه می کند. از جمله وقتی از تاب آتش دوری وجود خود را غرق عرق می بیند، به یاد معشوق می افتد – اما به یاد عرق چین او !
ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل
بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرقچینم
وقتی دیگر که چشم مخمور معشوق را در قصد دل خویش می بیند در وجود وی یک ترک مست می یابد که گویی میل کباب دارد.
چشم مخمور تو دارد ز دلم قصد جگر
ترک مستست مگر قصد کبابی دارد
(استعاره کباب برای دل عاشق و تکرار مناسبات و لوازم آن به مناسبت ذکر دل، در کلام معاصران حافظ نیز هست و حاکی است از رواج رسم و قبول مضمون در آن روزگاران.)
درست است که این مضمونها در آن ایام به قدر امروز عاری از ذوق و ظرافت به نظر نمی رسیده است، اما به هر حال افراطی بوده است در رعایت نظیر. در هر حال این افراط در صنعت گویی گه گاه شعر او را از لطف و جلوه می اندازد. فی المثل، در یک غزل که «خجند» در قافیه ی آن جایی می تواند داشت، نام خجند شاعر را به یاد خوارزم می اندازد، و ترک خجندی که لفظ ترک را به خاطر وی می آورد و این همه در دستگاه شعر سنتی این اندیشه را برای وی در قالب وزن می ریزد که : حافظ چو ترک غمزه ی ترکان نمی کنی ... شنونده انتظار دارد جزایی بسیار سخت برای این بازیگوشی شاعر مقرر شود، اما چون حکایت قافیه است و مناسبات لفظی، فقط می شنود: دانی کجاست جای تو خوارزم یا خجند. بی شک شاعر نمی خواهد خوارزم یا خجند را واقعاً یک جای وحشتناک جلوه دهد و چگونه ممکن است در زمینی که معدن خوبان و کان حسن محسوب است، جایی چنان وحشت انگیز تصویر شود. اما این نیز یک ظرافت جوی رندانه است که انسان را درست به چیزی تهدید کنند که نیل بدان کمال مطلوب اوست. بعلاوه وقتی خوارزم و خجند سرزمین غمزه و جلوه ی خوبان است رفتن به آنجا دردی را از شاعر نظر باز که نمی تواند غمزه ی خوبان را ترک نماید دوا نمی کند. اما چه باید کرد؟ صنعت نمایی است و شاعر نمی تواند از آن خودداری کند. مکرر اتفاق افتاده است که رعایت صنعت شعر خوب را از جلوه می اندازد با این همه گه گاه نیز صنعت در نزد او همچون وسیله ای است برای نیل به کمال – کمال فنی.
ادامه مطلب 88/9/19
6:56 ص
ورزش های عیاران و جوانمردان :
الف: ورزش هایی که بین عیاران و سپاهیان مشترک بود ؛ مانند : اسب سواری ، مهارت در به کار بردن سلاح ، ناوک اندا زی ، اصول و فون کشتی گیری و پهاوانی .، تیراندازی
ب: ورزش ها و تمرین هایی که مخصوص عیاران و جوانمردان بود و هر جوانمرد و عیار پیشه ای موظف به فراگرفتن آن بود ؛ مانند :
کمند اندازی ، داربازی ، بالارفتن برفراز دیوار ، در تاریکی فعالیت کردن ، شب روی و شب گردی ، تحمل به ضربه و شکنجه ، آموختن انواع شطاری و طراری ، کارنامه بری و اخفای سند .
پایان کلام ؛ " بدان که جوانمردان و عیاران ، آن بود که او را چند گونه هنر باشد ، دلیر و مردانه بود، هر کاری بردبار باشد ، به کس زیان نرساند و زیان خود به سود دوستان روا دارد ، به عهد خود وفادار باشد ، از اسیران دست بکشد و به بیچارگان ببخشاید ، بدان را از بد باز دارد ، راست گوید و راست شنود ، از تن خود داد و عدل بدهد ، بر آن سفره که نان خورده باشد ، بد نکند ، نیکی را به بدی مکافات نکند و زبان را نیک نگه دارد ، بلا را راحت بیند .
و " چون نیک بنگری ، بازگشت این همه چیز ها به سه شرط باشد : اول خرد ، دوم راستی ، سوم مردمی ..."
88/9/19
6:55 ص