88/8/10
5:54 ص
اسلوب معادله درکتاب درسی دوره متوسطه
اسلوب معادله .اصطلاحی است که برای اولین بار دکتر شفیعی کدکنی به کاربرده است ایشان می گویند:
به خاطراستفاده درسبک شناسی ان رابه عمد ساخته ام وهمچنین به خاطر اشتباه نشدن با ارسل المثل وهرنوع مصراع حکمت امیز دیگری که بتواند جای مثل را بگیرد
ویژگی های اسلوب معادله:
یک ساختارمخصوص نحوی است یا به عبارت دیگر دو مصراع یک بیت کاملا" از نظرنحوی مستقل است و هیچ حرف ربط یا شرط یا چیز دیگری دو مصراع یا بیت را از نظر معنی ونحوی با هم مرتبط نمی کند مثلا دربیت :
سرم ازخدای خواهد که به پایش اندر افتد که در اب مرد ه بهتر که در ارزوی ابی
حرف ربط که در مصراع دوم باعث شده که مصراع دوم وابستگی به جمله ی قبل داشته باشد واین ارایه را ندارد ویا در بیت :
بلبل از گل بگذرد چون در چمن بیند مرا بت پرستی کی کند گر برهمن بیند مرا
تکرار بیند مرا در هر دو مصراع سبب ارتباط معنایی بین دو مصراع شده
بهترین راه برای شناخت این ارایه بررسی از دید گاه زبان شناختی است که در قالب معادله ی دو جمله بررسی شود به عبارت دیگر مصراع ها معادلی برای یک دیگر هستند
محرم این هوش جز بیهوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست
می توان علامت = بین دو مصراع قرار داد وهر کدام از مصراع ها دو سوی معادله دانست به عبارت دیگر هر کدام از مصراع ها میتوان به جای مصراع دیگری قرار داد و معنی واحدی دریافت کرد
عشق چون اید برد هوش دل فرزانه را دزد دانا می کشد اول چراغ خانه را
به عبارت دیگر شاعر پیام اصلی را در یک مصراع می اورد وبه خاطر ملموس تر شدن ان اشاره به موضوعی محسوس و مادی در قالب تشبیه بدون استفاده از ادات تشبیه مینماید و تقریبا"می توان بین دو مصراع «همان گونه که »قرار داد ومعنی درستی از ان استنباط کرد
این ارایه از قرن دهم به بعد محور اصلی سبک هندی قرار می گیرد ودر شعر قدما نمونه هایی دارد
با این تفاوت که در شعر قدما معمولا بین دو بیت میاید ولی در سبک هندیبا این بسامد بالافقط بین دو مصراع یک بیت می آید مانند :
حذر کن ز نادان ده مرده گوی چو دانا یکی گوی وپرورده گوی
صد انداختی تیر وهر صد خطاست اگر هوشمندی یک اندازو راست
و در سبک هندی از بیدل دهلوی :
جهان خونریز بنیاد است هشدار سر سال از محرم آفریدند
آرایه مذکور در سروده های شاعران سبک هندی شاخه ایرانی مانند صائب ، طالب آملی وسلیم تهرانی به وفور یافت می شود حتی در بعضی از غزلیات پایه واساس تمام غزل این آرایه را دارد ولی در سبک هندی شاخه هندی این ارایه نسبت به شاخه ایرانی کمتر یافت می شود مانند شعر بیدل دهلوی .
در ایران نیز شاعرانی چون حافظ کمتر از اسلوب معادله بهره برده است ولی شاعر همشهری او سعدی شیرازی از این ارایه بسیار استفاده کرده است وگویا در این راه به شاعر معروف عرب متنبی که شهرتش در بین اعراب به این آرایه است نظر داشته است .
اینک نمونه ای از آرایه اسلوب معادله در کتاب های درسی دوره ی متوسطه .
پیشانی عفو تورا پر چین نسازد جرم ما آینه کی بر هم خورد از زشتی تمثالها
دل من نه مرد آن است که با غمش برآید مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی
برای خاطرم غم افریدند طفیل چشم من نم آفریدند
وداع غنچه را گل نام کردند طرب را ماتم غم آفریدند
88/8/7
6:12 ص
کاهش وزن و چای سبز:
با نوشیدن چای سبز، متابولیسم (سوخت و ساز) چربی های بدن تسریع می شود و به این ترتیب چربی اضافی در بدن ذخیره نمی شود. پژوهش ها نشان می دهد نوشیدن روزانه سه فنجان چای سبز می تواند تا ?? کالری انرژی، ناشی از سوخت چربی ها ایجاد کند. همچنین چای سبز قادر است جذب رودهای گلوکز و چربی را کاهش دهد و به این وسیله منجر به کاهش وزن در فرد میشود. ثابت شده است که افرادی چای سبز مصرف میکنند دارای وزن پایینتری نسبت به افرادی هستند که چای سبز مصرف نمیکنند. چای سبز مانع از ذخیره گلوکز در سلول های چربی می شود. به این ترتیب می توان از نوشیدن چای سبز، کنترل میزان مصرف کربوهیدرات ها (قندها) و ورزش مداوم، به عنوان مثلثی برای حفظ سلامتی و تناسب اندام ها نام برد.
88/8/6
7:8 ع
چگونه کودکان را به مطالعه تشویق کنیم
• کتاب را در دسترس قرار دهید. اغلب کودکان کتابخوان از خانواده هایی هستند که کتاب و خواندنی های دیگر در آن وجود دارد. کتاب های کودک خود را در جایی قرار ندهید که از دید او دور باشد و نتواند خودش به آن دسترسی داشته باشد. به خاطر داشته باشید که اطفال، کودکان نوپا و بچه های پیش دبستانی کوچکند. کتاب ها را در نزدیک زمین و در دسترس آن ها قرار دهید.
• خودتان کتاب بخوانید. یکی از بهترین روش ها برای انتقال عادت مطالعه این است که خودتان هم کتاب بخوانید. اگر کودک شما ببیند که کتاب می خوانید و از این کار لذت می برید، احتمال اینکه او هم چنین عادتی را دنبال کند بسیار زیاد است.
• هدیه دادن کتاب را فراموش نکنید. در جشن های تولد، اعیاد و هر زمان دیگر کتاب هدیه بدهید. کتاب های ارزشمند و ارزان قیمت فراوان هستند و گاهی به دست آوردن کتاب از طریق هدیه، آنرا بسیار ارزشمندتر می کند. کودکان با هدیه گرفتن کتاب از کسانی که دوستشان دارند، ارزش بیشتری برای آن قایل می شوند.
• مطالعه را به کاری تفریحی مبدل کنید. کار مفرح همیشه محبوبتر است. نقش قهرمانان داستان را بازی کنید، از صداهای مختلف در خواندن آن استفاده کنید و از همه مهمتر اینکار را با اشتیاق انجام دهید. ایجاد افکت های صوتی مانند در زدن (مثلا در داستان سه بچه خوک)، تقلید صدای ساعت در سیندرلا و مانند اینها، کتابخوانی را به یک تجربه بسیار جذاب مبدل می کند.فراموش نکنید که چگونه عمل کردن بسیار مهم است. یک خواننده خسته کننده، داستان را خسته کننده جلوه می دهد حال آنکه ممکن است داستان بسیار پر هیجان و جالب باشد. نتیجه دیگر شور و شوق در خواندن این است که خودتان هم بسیار لذت خواهید برد.
• کتاب خواندن را به کاری مداوم تبدیل کنید. هر روز برای کودکان خود کتاب بخوانید و حتی این کار را چند مرتبه در روز انجام دهید. کودکان بزرگتر و با سواد را هم به کتاب خواندن روزانه تشویق کنید و درباره کتابهایی که خوانده اید به گفتگو بپردازید.
• تلویزیون را خاموش کنید و مدتی را بدون سر و صدای آن بگذرانید. خاموش بودن تلویزیون کودکان را مجبور می کند تا "کار دیگری" انجام دهند. تماشای بیش از حد تلویزیون تاثیر ناگواری بر پرورش کودکان کم سن تر دارد، به خصوص زمانی که قصد دارید کتاب خواندن را به آن ها بیاموزید.
• بچه ها را به کتابخانه و کتاب فروشی ببرید و این کار را به طور هفتگی یا ماهیانه انجام دهید تا بتوانند کتاب های مورد علاقه خود را انتخاب کنند. کودکان در کتابخانه احساس خوبی دارند و از اینکه می توانند کتاب های مورد نظرشان را امانت بگیرند و هر از گاهی کتاب محبوب خود را خریداری نمایند لذت می برند.
• کتاب های مصور و مجلات را دست کم نگیرید. آن ها منابع بسیار خوبی برای تشویق کودک به مطالعه هستند و برای آموزش خواندن به کودک بسیار مفیدند. کتاب هایی که به صورت نوار قصه یا CD عرضه می شوند نیز برای تقویت علاقه کودکان به شنیدن و خواندن قصه بسیار موثرند.
• کتاب های مفصل و چند قسمتی را فراموش نکنید. یک کتاب خوب مفصل میتواند خواننده را برای مطالعه بیشتر جلب کند زیرا داستان در مدت طولانی ادامه دارد و کودک برای دانستن سرنوشت قهرمان داستان پیگیر مطالعه آن خواهد شد.
• از علایق دیگر کودک بهره جویی کنید. اگر کودک شما به قهرمانان خاصی در فیلم و کارتون علاقه دارد، از این علاقه استفاده کنید و کتابهایی درباره این قهرمانا برایش تهیه کنید. پس از اینکه علاقه او به کتاب خواندن افزایش یافت، میتوانید کتابهای دیگری را هم شروع کنید
88/8/6
7:3 ع
کاربرد زبان فارسی در محیط های عمومی و خصوصی
زبان فارسی نیز همچون معماری ایرانی از گذشته تا به حال، تابع قاعده های حاکم بر دو محیط عمومی و خصوصی است. زبانی که ما در محیط خصوصی و حریم خانه با آن سخن می گوییم ، تفاوتهایی بنیادی با گفتار ما در اجتماع دارد. این تفاوت که خود را در پوشش فرم و ساخت بیرونی زبان مینمایاند، در محتوا و ساخت معنایی گفت و گوها نیز حضور دارد.
زبان عمومی ما تابع قاعده هایی است که کدها، ارزشها و «ادب اجتماعی» حکم میکنند. در این حالت اغلب نوع گفت و گوها قرار دادی است و طرفین گفت و گو معمولن وارد ویژگیهای زندگی داخلی خود یا دیگری نمیشوند. «زندگی داخلی» را از این نظرگاه میتوان به دو بخش تقسیم نمود:
۱- درونیات و حالات روحی افراد: فرد در محیط عمومی و با کسانی که رابطهی نسبی یا سببی نزدیک ندارد (همسایهها و اهل محل، هم کاران، آشنایان و خویشاوندان دورتر و غیره) از هر گونه سخنی که به احوال درونی، مشکلات روحی، احساسات و عواطف او مربوط شود، پرهیز میکند.
۲- اطلاعات مربوط به حریم خانه و خانواده: در فضای عمومی از گفت گو پیرامون هر آن چه به درون خانه و مسایل آن مربوط شود دوری میشود۱.
در یک کلام میتوان گفت که در این حالت، اجتماع محل بروز "خود" و "فردیت" اشخاص نیست و گاه حتا بیان صریح و بیآلایش علاقه ها و خواستههای فردی به خودخواهی و خودشیفتگی تعبیر میشود. در چنین مواردی تنها صرف از خویش سخن گفتن، فرد و جمع، هر دو را در وضعیتی نامناسب و پیشبینی نشده قرار میدهد و از آن جا که در این گونه فرهنگها امر پیشبینی نشده، به خودی خود خارج از قاعده تلقی میشود، نوعی نا به هنجاری رفتاری قلمداد میگردد.
در همین چارچوب میتوان به پدیده «تعارف» اشاره کرد. تعارف در فرهنگ ما در واقع زیر مجموعهای از مجموعهی "ادب اجتماعی" به شمار می آید و گونهای رفتار زبانی (comportment verbal) است که فرای خواست واقعی و درونی افراد انجام می گیرد. در چنین وضعی، خواست ها و امکانات واقعی فرد نقشی در این میان بر عهده ندارند و او تنها از قاعده های ادب اجتماعی تبعیت میکند۲.
در زبان فارسی میتوان از دیدگاه روانشناسی ارتباط (systémique) که به بررسی ارتباط (communication) و شیوه ی برقراری آن میان انسانها میپردازد، تقسیمبندیهای دیگری نیز علاوه بر فضای عمومی و خصوصی در نظر گرفت. دو گونه از این تقسیمبندیها که مهمتر از بقیه هستند، یکی بر اساس جنسیت (زن و مرد) و دیگری بر مبنای سن (کودک و بالغ) صورت پذیرفته است.
در جامعهی ما میتوان به راحتی از دو زبان گوناگون و متفاوت زنانه و مردانه سخن گفت. زنان میان خود و نسبت به اجتماع مردان، به مراتب از زبانی عاطفیتر، خصوصیتر و (در مورد مسایل جنسی) حتا صریحتری برخوردار هستند. مردان با یکدیگر در مورد مسایل خصوصی یا اصلن سخن نمیگویند یا به ندرت میگویند؛ زبانشان رسمیتر است و موضوع های مورد گفت و گوی آنان بیش تر به کار، اوضاع اجتماعی و مسایل عمومی زندگی مربوط میشوند.
مسایل جنسی در زبان مردانه، معمولن به خود طرفین گفت و گو مربوط نمیشود و به شخص سومی که حضور ندارد، بر میگردد. در مواردی نیز که مشخصن به خود شخص مربوط میشود، در اغلب موارد به روابطی تعلق دارد که یا به کل در آنها و از همان آغاز هیچ نوع احساس عاطفی وجود نداشته است (مانند رابطه ای با یک روسپی) و یا رابطه در حال حاضر از ارزش چندانی برخوردار نیست. با این حال بخش بزرگی از زبان جنسی مردانه فقط به لطیفهها و داستانهای جنسی و یا سخنان رکیک محدود میشود. نوع و بار ارزشی اصطلاحات جنسی که در زبان مردانه قرار دارد، به تنهایی مانع از هرگونه ارتباط کلامی نزدیک میان آنان است. این واژهها به دلیل تعلقشان به حوزهی سخنان مستهجن و رکیک نمیتوانند در مورد روابط جنسیای که برای فرد بار عاطفی دارند یا به رابطهای واقعی و نسبی (زن و شوهر) مربوط میشود، مورد استفاده قرار بگیرند. اساسن این حوزه از زبان جنسی رسمن و به کل در اختیار مردان است؛ هر چند زنان نیز در میان خود و اغلب به حالت شوخی از این واژه ها استفاده میکنند. (به ویژه پیرزنان در این زمینه از آزادی کلام بیش تری برخوردار هستند) با این حال معمولن در برابر همه آنها را به کار نمی گیرند.
فقیرترین حوزهی واژگانی به رابطهی میان زن و مرد تعلق دارد. این محدودیت به ویژه خود را در حوزهی تمامی آن واژههایی نشان میدهد که به رابطهای نزدیک و خصوصی مربوط میشود. زن و مرد اگر با یکدیگر رابطه جنسی (زن و شوهر) و یا نسبی (پدر، مادر، خواهر و برادر) نداشته باشند، باید در زبان، همیشه در فضای عمومی باقی بمانند.
باقی ماندن در فضای عمومی بدین معنا است که آنان نمیتوانند به هیچ وجه پیرامون اموری که از دور و یا نزدیک با زندگی خصوصی و به ویژه عاطفی آنان در ارتباط قرار میگیرد، سخن بگویند. این محدودیت در ارتباط، به ویژه خود را در حوزهی مسایل جنسی بروز میدهد. میتوان به جرأت گفت که در زبان فارسی هیچ کلمه جنسیای وجود ندارد که به راحتی بتوان آن را در رابطهی میان مرد و زن به کار گرفت. چرا که اساسن هیچ لغتی برای استفاده در چنین رابطهای خلق و در نظر گرفته نشده است. این زبان به گونهای تنظیم گشته که گویی ظاهرن هیچ ضرورتی در دنیای خارج ایجاب نمیکرده است که دو جنس در مورد این قبیل مسایل با یکدیگر سخن بگویند.
در زبان فارسی زبان میان زن و مرد از سایر حوزهها قراردادیتر است. خود همین امر به تنهایی مانع بروز ویژگیهای شخصی و رشد فردیت در رابطه زن و مرد میگردد. تصنعی و فرافردی بودن زبان میان زن و مرد، به خودی خود، مانعی بر سر راه شناخت متقابل میان دو جنس است و ما را در رابطه با زبان با مشکل پیچیده و همزمان متناقضی رو به رو میسازد. یعنی: چه گونه زبان که در نفس خود ابزار برقراری ارتباط است، میتواند به سدی بر سر راه آن تبدیل شود؟ برای پاسخ به این پرسش باید به یکی دیگر از مکانیسمهای مهمی که در زبان فارسی عمل میکند، بپردازیم.
بیان «محتوا» (در معنای سیستمیک آن) در زبان فارسی (به ویژه در فضای عمومی و یا در رابطهی میان زن/مرد و کودک/بالغ) با پیروی از قاعده های ویژه ای همراه است که مستقیمن به خود محتوا ارتباطی نداشته و وظیفهشان تنها تنظیم رابطهی میان دو نفر است. بدین ترتیب زبان در فضای عمومی و در اغلب موارد نقشی به مراتب مهمتر از رد و بدل کردن پیام و محتوا بر عهده میگیرد و در درجهی نخست وظیفهی خود را سامان دادن به کم و کیف رابطه و از این راه، حفظ مناسبات اجتماعی و پاس داری از ارزشهای گروهی میداند. هدف پیروی از کدهای زبانی خاص که در میان برخی گروههای اجتماعی (اعم از سیاسی، نهادهای اداری، مذهبی و غیره) رایج هستند، برقراری و حفظ پیوسته ی ارزشهای گروهی و در نتیجه جلوگیری از پیدایش حوزههای زبانی فردی و گوناگون است. اگر مثلن در یک مکان «برادر» گفته میشود و در مکان دیگر «رفیق»؛ در یک موقعیت از ضمیر «تو» استفاده میشود و در موقعیتی دیگر از ضمیر «شما»؛ اگر حتا لحن و ریتم صدا با توجه به شرایط و به حکم و خواست موقعیت تغییر مییابد، همه و همه نشانگر حضور فعال و کنترل بیرونی ارزشهای جمعی بر روابط فردی هستند.
فرمولهایی که اغلب در رابطه با والدین، کودک، همسر، دوست، همکار، رییس یا مرئوس به کار گرفته میشوند، از یک سو جایگاه قراردادی و اجتماعی دو نفر را در رابطه معین میکنند و از سوی دیگر حصار و محدودهای نیز برای رابطه قایل میگردند که نمیتوان از آن پا را فراتر نهاد. با چنین شرایطی همه ی امور به گونهای پیش میروند و عمل میکنند که گویی این فرد نیست که ارتباطاتش را با دیگران سامان میدهد؛ بلکه این قراردادهای زبانی هستند که از پیش و بدون دخالت فرد، نوع و کم وکیف ارتباط را ساخته و شکل میدهند و از این طریق محدودهاش را تعیین میکنند. در چنین موقعیتی هر گونه محتوا و رفتار زبانی که قاعده ها و مناسبات اجتماعی فرافردی زبان و در نتیجه نوع قراردادی رابطه را نادیده بگیرد، هم به فرد احساس ناخوشایند و ناراحتکنندهای میدهد و هم میتواند از طرف شخص مقابل، به نوعی تجاوز به حریم خصوصی او و یا اعمال نوعی خشونت زبانی تعبیر شود.
در رابطهی میان کودک - بالغ (که در جامعهی ما مانند بسیاری از جوامع دیگر به رابطهی فرودست و بالادست شبیه است) به ویژه این کودک است که از همان آغاز و تحت عنوان ادب، مجبور به پیروی از قاعده های بسیار ویژه و متعددی در رابطه است. در چنین حالتی خواسته ها و تمایلات درونی وی از همان کودکی و به سود قاعده هایی جبری، نادیده گرفته شده و حتا سرکوب میشوند. البته باید این نکته را از نظر دور نداشت که آموزش ادب و احترام به دیگری، به خودی خود امری ضروری است و در روند اجتماعی شدن کودک نقشی مهم بر عهده دارد؛ با این حال در بسیاری از موارد میان ابراز تمایلات درونی کودک و بیاحترامی به بزرگتر، فرق گذاشته نمیشود. چنان چه هر بار که میل کودک در تضاد با میل والدین قرار گیرد، کودک را به حکم «حرفشنوی از نظر بزرگتر» وادار به اطاعت کنیم، از همان آغاز زندگی، هر گونه فردیت و تشخص را از او دریغ کرده ایم.
ابراز مخالفت کودک را نمیتوان همیشه حمل بر بیادبی نمود. از طریق گفتن «نه» است که کودک قادر میشود «من» خود را از «من» دیگری متمایز کرده به آن استحکام و نیرو بخشد. با این کار، کودک در واقع تمایلات درونی خویش را در آغاز کشف میکند و سپس با به آزمایش گذاردن آن، اعتماد به نفس مییابد. در غیر این صورت، زبان دیگر نه تنها نمیتواند جایگاه تبلور فردیت و ویژگیهای درونی انسان باشد؛ بلکه در حد وسیلهای برای پیوستگی و همبستگی با گروه، حتا بازدارندهی آن نیز به شمار می آید۳. کم ارزش نهادن بر تفاوتهای فردی از طریق نوع ویژهای از بهکارگیری زبان در فرهنگ ما، خود را به ویژه با کم توحهی به روانشناسی (که هدفش در درجه اول کشف و بروز فردیت است) و تقبیح فردگرایی (که در فرهنگ ما اغلب فقط در معنای «خودخواهی» به کار برده میشود) نشان میدهد. در این فرهنگ ابراز و اصرار بر خواستههای فردی نه تنها مهم و مثبت تلقی نمیشوند؛ بلکه به سبب اخلال در مناسبات میانفردی در نهایت سبب نارضایتی خود شخص نیز میگردد. در چنین نوع ویژهای از رفتار زبانی، تنظیم رابطه، از بیان محتوا مهمتر تلقی می شود.
دو تحول عمده در زبانهای اروپایی در سده ی بیستم که خود حاصل تحولات اقتصادی و اجتماعی در اروپا هستند، تغییری بنیادی و تعیین کننده در چه گونگی شکل گیری ارتباط ها و صورت بندی آن ها ایجاد کرده اند. در این جامعه ها قاعده های اجتماعی به سود بروز فردیت در زبان کنار زده شدهاند و زبان به مهمترین وسیله برای ابراز و رشد تفاوتهای انسان ها تبدیل گشته است. این دو تحول عبارتند از:
الف) پیدایش زبان واحد
منظور از زبان واحد، زبانی است که کم و بیش همه ی افراد اجتماع با تعلقات اجتماعی گوناگون و در مراتب اجتماعی مختلف (کودک، بالغ، زن، مرد، رییس، مرئوس، دوست همجنس، دوست جنس مخالف و غیره) و در وضعیت های متفاوت (محیط عمومی و محیط خصوصی) بتوانند از آن به لحاظ فرم، یکسان بهره ببرند.
کشف اهمیت ارتباط (communication) و مکانیزمهای گوناگون آن و همچنین نقشی که در سلامت روانی فرد بازی میکند، از جمله دستآوردهای بزرگ غرب در این سده است. خود تحول معنایی واژهی Communication در زبانهای اروپایی به خوبی جهتگیری فکری جدید این جوامع را در حال حاضر نشان میدهد.
در عصر کنونی یکی از شاخه مهم روانشناسی که پس از جنگ دوم جهانی به شکلی مدون و دقیق پدید آمده و روز به روز نیز بر اهمیت آن افزوده شده است، "روانشناسی ارتباط" نام دارد که در درجه اول به قاعده های حاکم بر ارتباط و اختلالات روحی ناشی از آن میپردازد. بر اساس دادههای نظری "روانشناسی ارتباط"، نخستین نقش زبان پیش از هر چیزی ایجاد ارتباط و پیام رسانی است. از این رو همه ی کوششها باید صرف این مهم گردد که فرد بتواند به به ترین شکل ممکن از زبان برای بروز خود و خلق فردیتش استفاده کند. کشف این نکته که از همان لحظهی تولد، ارتباط، نقشی درجه اول و مهم در سلامت انسان بازی میکند۴، موجب شد تا مطالعاتی جامع و دقیق بر روی جنبههای کاربردی (Pragmatique) زبان به عمل آید.
با اهمیت روزافزون ارتباط در جامعه های غربی، بسیاری از حصارها و قراردادهای زبانی گذشته، رو به زوال و نابودی نهاد و به تدریج زبان روزمره و نسبتن واحدی به وجود آمد که در حال حاضر همهی مردم میتوانند به گونه ای یکسان از آن استفاده کنند. زبانی که در گذشته در حوزههای گوناگون با ضابطه های گوناگون به کار گرفته میشد، به مرور و کم و بیش فرمی یکدست یافت و تبعیض هایی که در گذشته، جنسیت، سن، مرتبهی اجتماعی، طبقهی اجتماعی و غیره در کاربرد زبان و در نتیجه در میان انسانها ایجاد میکردند، روز به روز کمرنگتر شد و در برخی از زمینهها حتا به کل از میان رفت۵. و این در حالی است که مثلن در زبان فارسی، فرم و ساخت بیرونی زبان، بنا به موقعیت، سن، جنسیت، مقام اجتماعی و غیره، تغییر کرده و در هر کدام از این حالتها، از قاعده های خاص و متفاوتی تبعیت میکند و حوزهی اختیارات زبانی فرد را مطابق با شرایط و موقعیت او تغییر میدهد. بدین ترتیب زبان به ابزاری مانند وسایل نقلیه عمومی تبدیل میگردد که در تملک شخص نیست و زیر نظارت گروه اداره میشود. در نتیجه در زبان فارسی، ما با سیستمهای گوناگونی رو به رو هستیم که رابطه را به شکلهای مختلف سازمان میدهند و در نتیجه به گونه ای مستقیم بر محتوا تأثیر میگذارند.
در زبانهای اروپایی چنین مرزهایی در رابطه، به شدت کاهش یافته و انسان اروپایی در گفت و گو با افراد گوناگون (پدر، مادر، فرزندان، همسر، دوستان و حتا در برابر وزیر و شخص اول مملکت) تقریبن به لحاظ فرم، نوع واژگان و نحوهی بهکارگیریشان، به گونهای یکسان و همانند از زبان استفاده میکند.
ب) بهکارگیری زبان خصوصی در محیط عمومی
زبان خصوصی که در گذشته فقط در چارچوب محیط خانوادگی و در صمیمیت میان افراد مجال خود نمایی مییافت، رفته رفته به درون فضای عمومی و روابط اجتماعی و حتا رسمی رخنه نمود. به مناسبت رخنه کردن زبان خصوصی در فضای عمومی، «فردیت» افراد سرانجام راهی برای بروز جلوه ی خود در اجتماع یافت و بیان احساسات شخصی، عقاید فردی و عواطف درونی، حتا در میان افرادی که با یکدیگر نزدیک و یا صمیمی نبودند، امری کم و بیش عادی قلمداد شد. چنان که اگر در گذشته بیان هر آن چه خصوصی، فردی، عاطفی و درونی بود، تحت کنترل مداوم قراردادها و موازین اجتماعی قرار میگرفت و بروز نا به هنگام آنها در موقعیتی پیشبینی نشده، نوعی نا به هنجاری رفتاری تصور میشد، امروزه برعکس، پایبندی بیش از حد به ضابطه ها و خودداری از بروز خواستهها و آرزوهای فردی در روابط، میتواند برحسب مورد، نشانهی سردی، شرم و خجالت بیش از حد، مشکل روانی، نارسایی در رشد بهنجار شخصیت و یا دست کم سطحی بودن شخصیت فرد تلقی شود.
بدین ترتیب در جامعه ی اروپایی سخن گفتن از مسایل و مشکلات شخصی، احساسات و عواطف درونی، افکار و اعتقادات فردی در روابط کاری، اجتماعی و حتا در رسانههای گروهی و دستهجمعی که همگی راههای گوناگون بروز «فرد» در یگانگی و تفاوتهایش هستند، امری طبیعی به شمار می آید و تقویت و رشد آن، مهم و اساسی تلقی میشود. آن چه امروز در انسان اروپایی، وحشت و احساس خطر را بیدار می کند ، یکگونگی عقاید، همسانی در رفتار و تبدیل شدن به تودهای همسان و یکپارچه است.
فردیت شخص در هر شکل و با هر محتوایی باید بتواند خود را در تمامی ارکان و شئون اجتماعی باز تاباند و به همان شکل از سوی نهادهای اجتماعی به رسمیت شناخته شود. اگر هم واقعیت اجتماعی جوامع اروپایی هنوز از چنین هدفی فاصله بسیار داشته باشد، دست کم میتوان به جرأت گفت که ایجاد زمینه برای رشد فردیت انسانها به عنوان یکی از آرمانهای زندگی جمعی پذیرفته شده است. اگر در جامعهی ما، کودکان و فرزندانما در همه ی دوره ی دبستان خود را موظف می بینند تا به هنگام سخن گفتن با آموزگاران و مسئولان پرورشی شان از ضمیر «ما» استفاده بکنند، کودکان اروپایی از همان آغاز فرا میگیرند چه گونه با ضمیر «من» عقاید و احساسات گوناگون و متفاوت خود را بازگو گویند۶.
زبان را در درجه اول ابزاری در خدمت حفظ مراتب اجتماعی، تعیین حدود افراد و جایگاهشان در رابطه دانستن، در واقع به معنی تحمیل ارزشهای جمعی بر فرد است. بدین ترتیب ارزشهای جمعی همه جا از طریق زبان در روابط انسانی حضور یافته، منش، احساسات و رفتارهایشان را تحت کنترل و نظارت در میآورد و سپس به نوبهی خود رشد فردیت را دشوار و گاه حتا ناممکن میسازد. هنگامی که زبان زیر مهمیز کدها و سلطهی ارزشهای جمعی عمل میکند، انسانها در رفتار زبانی- اجتماعیشان به یکدیگر شبیهتر میشوند. در گیر و دار زندگی اجتماعی، افراد گوناگون و منشهای متفاوت به اجبار به یک شیوه رفتار میکنند و به ندرت مجال این را مییابند تا خویشتنشان را در آن چه واقعن هستند، به دیگران بشناسانند. بدین سان تفاوتهای واقعی در پس شباهتهای ظاهری مخفی و به مرور مدفون میگردد.
بدین ترتیب اگر در غرب به دنبال تحولات اقتصادی و اجتماعی، از یک سو در فرم و رویهی بیرونی زبان که به امر رابطهی میان افراد مربوط میشود، نوعی یکدستی و همگونی ایجاد گشته، از سوی دیگر در مورد آن چه "محتوا" نامیدیم، تفاوت و گوناگونی مهم انگاشته شده و تشویق میگردد. گویی نوعی رابطهی دیالکتیکی میان رویهی بیرونی و درونی، میان رابطه و محتوا در زبان وجود دارد به گونه ای که یکدستی و همگونی در یک سر معادله موجب ناهمگونی و ایجاد تفاوت در سر دیگر آن میگردد.
در فرهنگهای غربی نابودی بخش بزرگی از کدهای جمعی و اجتماعی در کاربرد زبان، موجب پیدایش شیوه ی گفتار فردی و بروز فردیت از خلال زبان شده است. فرایند "تفرد در زبان" یعنی آن که زبان به عنوان وسیلهی ارتباط به تملک شخص درآید. در این جا برای دریافت روشن تفاوت میان این دو نوع زبان (یعنی زبانی که تحت حاکمیت قاعده های مشخص و نظارت ارزشهای بیرونی به کار گرفته میشود با زبانی که به مثابه بستر رشد فردیت شخص، او را در دستیابی به خواستههای فردیاش یاری میرساند) نمونهای از افراطیترین حالت ممکن در هر مورد ارایه می کنیم تا تضاد میان این دو به سادگی نمایان شود. این دو نمونه یکی زبان ارتش و دیگری زبان شاعر است.
زبان ارتش جزو آن دسته از زبانهایی است که به حد افراط و تا آن جا که امکان داشته باشد، بر اساس قاعده ها و ضابطه های خاص و از پیش تعیین شده، سازمان یافته است. زبان در ارتش باید به گونه ای به کار گرفته شود که در درجهی نخست اهمیت میان درجات مختلف نظامی (که بر بنیاد رابطهای مکمل و نابرابر گذاشته شده است) حفظ شود. آن چه در ساخت و پوستهی رویی زبان اهمیت دارد اعلام و حفظ رابطه ی مهتری و کهتری افراد در تمام گفت و گوها است. مسلمن حتا با چنین ساخت غیر قابل انعطافی نیز میتوان محتوا و اطلاعات بیشماری را رد و بدل نمود. با این حال صورت و فرم بیرونی زبان ارتش را هرگز نمیتوان به دلخواه و متناسب با ذوق و یا حالات روحی شخص و در مواقع گوناگون تغییر داد. اساسن زبان ارتش بدین گونه وضع شده است که با جلوگیری از بروز فردیت و تفاوت، از یک سو پاس دار ارزشهای جمعی و حق حاکمیت آنها بر ارزشهای فردی باشد و از سوی دیگر امر تبعیت و فرمانبرداری را در روحیهی افراد به حداکثر برساند.
وقتی به سخنان دو نظامی در محیط ارتش و حتا خارج از آن محیط گوش فرا میدهیم، به آسانی میتوانیم درجهی افراد، رابطهی مهتری و کهتری، مراتب نظامی و ارزشهای گروهی حاکم بر آن را تشخیص دهیم. این در حالی است که از خلال همان سخنان، هرگز نمیتوان کوچکترین رهیافتی به حالات روحی، درونیات و احساسات فردی طرفین گفت و گو داشت. در ارتش به همان میزان که در روابط افراد، هدف اصلی، فرمانبرداری، تبعیت و پاسداری از ارزشهای جمعی است، همزمان باید از بروز هر گونه فردیتی نیز جلوگیری شود. امر اطاعت بیچون و چرا تنها با چنین شیوهای میسر میشود. در زبان ارتش، فردیتزدایی در زبان حتا تا بدان جا پیش میرود که افراد برای مخاطب قرار دادن یکدیگر، در ابتدا باید مرتبهی نظامی همدیگر را بر زبان آورند و تنها پس از آن است که در صورت نیاز اسم فامیل (و البته هرگز نه اسم کوچک) را به آن اضافه می کنند.
در زندانها که بر قراری نظم و فرمانبری از ارزشهای درون سیستم، از ارتش نیز مهمتر است، حتا نام خانوادگی نیز به عنوان آخرین نشان از فردیت شخص حذف شده، به جای آن یک شماره مینشیند. در این گونه سازمانها، بروز فردیت در روابط انسانی با خود دو خطر به همراه دارد. از یک سو به خودی خود میتواند مانع حکومت بلامنازع ارزشهای جمعی شده و در نتیجه فرمانبرداری بیچون و چرای فرد از جمع را به خطر اندازد و از سوی دیگر، ابراز خصوصیات فردی و تبادل احساسات و افکار میان افراد، میتواند موجب صمیمیت و نزدیکی گشته و در گروه پیوندهای خودجوش و غیر قابل پیشبینی ایجاد کند. خود این امر به تنهایی، برای کنترل کامل و یکدست افراد خطرآفرین است.
از همین نقطه نظر میتوان زبان شاعر را درست ضد و مقابل زبان ارتش دانست. در زبان شاعر ارزش و هنجار، بروز تفاوتها و فردیت شخص است. اصولن یکی از معیارهای مهم در ارزشگذاری کار یک شاعر، توانایی وی در خلق صورت زبانی جدید و منحصر به فرد است. با خلق صورت زبانی نو و پویا است که شاعر فردیت خویش را تحقق میبخشد. بروز فردیت در اینجا یعنی ایجاد تفاوت میان خود و دیگری. به همان اندازه که استیل جدید بدون مفهوم و محتوای نو عقیم است، عرضهی معناهای تازه در استیلی کهن و فرسوده نیز بیتأثیر و بدون ارزش است. بدین ترتیب ارزش کار شاعر به تفاوتی است که نسبت به دیگری، هم در صورت و هم در معنای کار خود، ایجاد می کند.
با این حال برای این که شاعر بتواند فردیت خویش را در غالب هنر آشکار سازد، باید از پیش، دست کم جوانههای چنین فردیتی در شخصیت وی زده شده باشند، وگرنه با تمام زحمتی که ممکن است به خود دهد، باز رد پای تقلید در آن هویدا خواهد بود. شاعری که در ذات خود، خوی گروهی، ارزشپذیری، ناپرسندگی و فرمانبرداری را حفظ کرده باشد، با هزار حیله و نیرنگ نیز نمیتواند فقر و مسکنت درونی خویش را از دید نگاهی دانا و ژرف پنهان سازد.
فردیت در هنر و شعر اهمیت خود را از آن جا نشان میدهد که ساخت و پرداخت آن به طور جمعی امری ناممکن و حتا تصور نشدنی است. بیدلیل نیست که در تاریخ ادبیات هیچ گاه دو شاعر یا دو رماننویس به کمک همدیگر، نه شعری سرودهاند و نه رمانی نوشتهاند. این امر در کار شاعری به همان میزان تصور نشدنی است که درست عکس آن در ارتش، رژهی تکنفره دور از ذهن و حتا مضحک و خندهدار است. در ارتش تمامی امور (بیدارباش، مشق نظامی، رژه، صرف ناهار، وقت خواب و غیره) باید حتمن به طور گروهی انجام پذیرند. اگر در ارتش شرط نخست فرمانبرداری باشد، در هنر قانون نخست برای خلاقیت، نافرمانی از هر گونه مرجع و نهادی است. در ارتش خیلی از واژهها فقط به قصد نعیین رابطه، جایگاه و مرتبه فرد و مخاطبش به کار گرفته میشوند؛ در حالی که در هنر، هنرمند به گونه ای عمل میکند که گویی یا اصلن مخاطب بیرونی ندارد و یا اگر هم دارد، مخاطبش بدون سن، جنسیت، ملیت و مرتبهی اجتماعی است۷.
یکی از روشهای تشخیص سازماندهی دموکراتیک در یک گروه و یا دسته اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، ورزشی و غیره، برخورداری و پذیرش زبان شخصی و فردیت یافته است که خود را از خلال تفاوتهای زبانی میان افراد گوناگون گروه نشان میدهد. این امر که افراد یک گروه اجتماعی، از نظام خاصی در انتخاب واژهها، صورتبندی جملات، لحن کلام و غیره پی روی کنند، نشاندهندهی خودکامگی نظام اجتماعی و تبلیغ خوی اطاعت و پی روی است.
- - -
پی نوشت ها:
۱- این قاعده در مورد مردان بیش تر صدق میکند.
۲- بد نیست اگر در این جا به این نکته اشاره کنم که ظاهرن در هیچ کدام از زبانهای اروپایی معادلی برای لغت «تعارف» وجود ندارد و حتا زندگی خارج از کشور ایرانیان در مواردی نشان داده است که چنین رفتار زبانی و فرهنگی در برخورد با غربیها میتواند موجبات سوء تفاهم را فراهم آورد. برای اروپاییای که با فرهنگ ایرانی از نزدیک آشنایی ندارد، «تعارف» میتواند در حالت مثبت خود به «کتمان» و در حالت منفی به «ریا کاری» تعبیر شود. البته باید اضافه کرد که از سوی دیگر، صراحت لهجه و شیوه ی عمل اروپاییان در برخوردهای اجتماعیشان نیز برای ایرانیان گاه به رکگویی و گاه حتا به خودخواهی و فردگرایی آنها برداشت میشود.
۳- پدیدهای که متأسفانه یکی از شاخصهای مسلط فرهنگ ما است که خود را از خلال ضربالمثلهایی مانند «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» آشکار میسازد.
۴- به عنوان نمونه فیلم خوب «سیب» به کارگردانی سمیرا مخملباف اهمیت ارتباط در رشد کودک را با ظرافت و دقت به نمایش میگذارد.
۵- هر چند هنوز در زبان فرانسه، زیبایی کلام، و در زبان انگلیسی، لهجه ی اشخاص موجب تمایز و حتا تبعیض میان افراد میگردد، با این حال هیچ کدام از این دو مورد و یا موارد مشابه آن با آن چه که تحت عنوان تأثیر رابطه بر محتوا و حوزهی واژگانی فرد نامیده شد، در ارتباط قرار نمیگیرد.
۶- فیلم «مشق شب» کار عباس کیارستمی از این نظر بسیار روشنگر و قابل بررسی است. در این فیلم به خوبی میبینیم چه گونه کودکان ایرانی، هر گاه که در ارتباط با «بزرگتر» خود قرار میگیرند، به ویژه اگر این بزرگتر فردی خارج از خانواده و با مرجع قدرت (مدرسه) در رابطه باشد، از بیان نظرات فردی و واقعی خویش عاجزند و تا چه اندازه خود را ناگزیر میبینند بر اساس نه آن چه که خود دوست دارند و یا میپندارند، بلکه بر حسب آن چه «درست است» و «باید گفته شود» واکنش نشان میدهند.
۷- البته در این جا نیازی به تذکر نیست که مقصود من از مخاطب، مخاطب درونی شعر (مثلن معشوق) نیست؛ بلکه مخاطب بیرونی (خواننده) است.
- - -
88/8/6
6:59 ع
به نام خدا
آموزش ضمن خدمت و آثار آن بر افزایش کارایی نیروی انسانی در سازمانها
مقدمه:
آموزش ضمن خدمت یکی از مؤثرترین ابزارهای مدیران برای مقابله با تغییرات محیطی بوده و ضامن ارایه مناسب خدمات، بخصوص در سازمانهای خدماتی و دولتی میباشد که چنانکه منظم و هدفمند و در راستای نیازهای واقعی کارکنان تدوین و اجراء شود، نه تنها عملکرد کارکنان و سازمان را بالا میبرد، بلکه بهبود مهارتهای مدیران و افزایش رضایت کارکنان و ارباب رجوع را نیز در پی خواهد داشت.
این مقاله تأثیر آموزش ضمن خدمت بر افزایش کارآیی نیروی انسانی را در سازمانها مورد توجه و ارزیابی قرار میدهد و در پی پاسخگویی به این پرسش اصلی هستند که آیا گذراندن دورههای آموزش ضمن خدمت کارآیی کارکنان را افزایش میدهد؟ همچنین آیا آموزش ضمن خدمت قادر است نیروی انسانی را برای انجام بهتر وظایف محوله پرورش دهد؟ گذراندن این دورهها، چگونه برنامهریزی مدیریت، تخصص، خلاقیت، رضایت شغلی و طرز برخورد کارآموزان با ارباب رجوع را تحت تأثیر قرار میدهد؟ آیا عملکرد کارکنان را افزایش میدهد؟
به منظور پاسخگویی به پرسشهای یادشده، آثار و نتایج آموزش ضمن خدمت مورد ارزیابی قرار خواهد گرفت و به این منظور ابتدا رابطه بین دو عامل آموزش ضمن خدمت و کارآیی مشخص میگردد. سپس میزان تأثیر این دو عامل بر یکدیگر سنجیده میشود و از این طریق معیار ارزیابی دقیقی در اختیار مدیران قرار میگیرد. معیاری که دقت عمل مدیران در تصمیمگیری و اختصاص بودجه به آموزش را بهبود میبخشد.
واژههای عملیاتی اصلی بکار گرفتهشده در این مقاله شامل «آموزش ضمن خدمت»، «رضایت شغلی»، «کارآیی» و «ارتباط» میباشد. معانی عملیاتی هر کدام از این واژهها عبارتست از اینکه «آموزش ضمن خدمت» به دورههای کوتاه مدت اطلاق میشود که کارکنان اداره دارایی اصفهان جهت افزایش دانش و مهارت خود طی میکنند، «کارآیی»، دستیابی به اهداف سازمانی با حداقل هزینه و دستمزد است، «رضایت شغلی»، میزان خرسندی تجربه شده در زمانی است که یک خواسته برآورد میشود، «ارتباط» همبستگی در رابطهای است که بین آموزش ضمن خدمت و کارآیی وجود دارد.
اهمیت و ضرورت آموزش ضمن خدمت
امروزه رشد نیروی انسانی از طریق آموزش و پرورش بیش از پیش مورد توجه و تأکید سازمانها قرار گرفتهاست. تأکیدی که در کوششهای مدیریت نوین، تحولی چشمگیر بهشمار میآید. به بیان دیگر اکنون آموزش و پرورش کارکنان در ردیف اساسیترین وظایف هر مدیر قرار گرفته است. در این راستا مهمترین وظیفه مدیر آن است که با تدوین مستمر برنامههای آموزشی، راه دگرگون شدن و بهبود کار را هموار نماید. آموزش، کاراترین ابزار و قویترین فرآیند موجود برای انتقال دانش و مهارت به نیروی انسانی و آماده تقویتنمودن آنان برای انجام وظایف میباشد. امروزه اغلب کشورهای توسعهیافته برای بقاء، رشد و تداوم توسعه، بخش قابل توجهی از درآمد ناخالص ملی خود را به طرق مختلف صرف آموزش و تربیت نیروی انسانی مینمایند و با تعلیم مهارتهای ضروری به کارکنان، میزان بهرهوری کار را افزایش میدهند. به علاوه، اجرای برنامههای آموزشی در سازمان، پرورش استعدادها، ژرفبینی، جامعنگری و پایبندی افراد به ارزشهای سازمانی را تقویت مینماید.
عملیات آموزش و بهسازی از فعالیتهای ضروری و مستمر برای تطبیق نیروی انسانی با شرایط متغیر سازمان و محیط میباشد و آموزش، ابزاری است که به وسیله فنون و روشهای مختلف، مدیران را در اداره سازمانها یاری میرساند. ایجاد یک نظام اداری مطلوب و مناسب، تا اندازه زیادی به کمک آموزش و ارتقاء توانمندیهای نیروی انسانی امکانپذیر است. تسلط روزافزون انسان بر طبیعت و شناخت و آگاهی از ناشناختهها و پژوهش برای یافتن تکنیکها و ابزارهای جدید به منظور حل مسائل و مشکلات جامعه به ویژه در کشورهای در حال توسعه، مسأله آموزش نیروی انسانی را بیش از پیش مهم و مؤثر نمودهاست.
با توجه به اینکه ایران نیز سالهاست برای نیل به رشد و توسعه مطلوب در تکاپوست، یکی از اهداف استراتژیک و بلندمدت مدیران بلندپایه آن رهانمودن اقتصاد کشور از درآمدهای نفتی و اتکاء به درآمدهای غیر نفتی به عنوان مهمترین منبع درآمد و مؤثرترین ابزار توسعه میباشد.
مزایای آموزش ضمن خدمت
در این راستا آموزش نیروی انسانی و ارزیابی آثار آن بر افزایش عملکرد آنان، فوقالعاده حایز اهمیت است. آموزش صحیح نیروی انسانی، ضمن اینکه در سطح سازمانهای دولتی باعث ارتقاء عملکرد کارکنان و سازمان میگردد زمینههای برخورد مناسبتر کارکنان با مراجعان را نیز فراهم مینماید. رابطهای که متأسفانه هنوز از جایگاه مطلوبی برخوردار نیست. با توجه به موارد یادشده و با عنایت به اینکه در این زمینه تاکنون پژوهشهای کاربردی قابل توجهی انجام نگرفته است، اهمیت و ضرورت انجام این پژوهش و ارایه نتایج آن در مقاله حاضر آشکار میگردد.
تاریخچه آموزش ضمن خدمت
آنطور که از تاریخچه آموزش کارکنان برمی آید آموزش و پرورش نیروی انسانی در سازمان تا پیش از پیدایش مکتب مدیریت علمی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، به صورت منظم و علمی مورد توجه نبوده است. با رشد سریع شهرها، بزرگتر شدن ادارات دولتی و پیچیدهتر شدن اداره امور عمومی در اوایل قرن بیستم، توجه به آموزش کارکنان مورد اهمیت قرار گرفت. نخستین نشانههای آموزش منظم نیروی انسانی در مکتب مدیریت علمی مشاهده میشود.
تا پس از جنگ جهانی دوم، در کشورهایی مانند انگلستان برنامههای آموزشی جامع و مناسبی برای کارکنان سازمانهای دولتی وجود نداشت. لیکن پس از جنگ، اداره کل کارآموزی و آموزش وابسته به وزارت خزانهداری تأسیس شد و برنامههای آموزشی خود را برای حل مسایل مربوط به توسعه ملی آغاز نمود. چند سال بعد در فرانسه نیز برای اولی بار مرکز آموزش جدیدی به نام مدرسه ملی امور اداری تأسیس گردید. این مرکز به منظور ارتقاء کیفیت و کارآیی نیروی انسانی در سازمانهای دولتی بر اجرای برنامههای آموزشی جامع همت گمارد. دولت آمریکا نیز در سال 1958 با تصویب اولین قانون در کنگره این کشور، راه را برای آموزش نیروی انسانی در بخش دولتی باز کرد.
تحولات سیاسی و اجتماعی در ایران نیز توجه دولت را به امر آموزش نیروی انسانی در بخش دولتی معطوف کرد. چنانکه در تهیه قانون استخدام کشوری مصوب 1345، فصل جداگانهای به امر آموزش کارکنان اختصاص داده شد. این اقدام نقطه آغازی در امر آموزش نیروی انسانی در سطح گسترده و منظم تلقی گردید. تأسیس مرکز آموزش مدیریت دولتی در سال 1348 و آغاز فعالتیهای آموزشی این مرکز جهت آموزش گسترده و منظم در دورههای کوتاهمدت و بلندمدت، علاوه بر فراهمنمودن زمینههای آموزش کارکنان دولت، اهمیت موضوع را بیش از پیش آشکار نموده و راه را برای تجدید بنای نیروی انسانی در سازمانهای دولتی باز کرد.
با این حال آنچه که از تاریخچه و فرضیات اصلی و فرعی تحقیقات انجام شده بر می آید حاکی از این است که آموزش ضمن خدمت کارآیی نیروی انسانی را افزایش میدهد.
بنابراین:
1- آموزش ضمت خدمت مهارتهای شغلی نیروی انسانی را افزایش میدهد.
2- آموزش ضمن خدمت مهارتهای مدیران در ایفای وظایف مدیریت را ارتقاء میبخشد .
3 - آموزش ضمن خدمت رضایت شغلی نیروی انسانی را افزایش میدهد.
جامعه آماری تحقیق در این مقاله عبارت است از افرادی که دورههای آموزش ضمن خدمت را در سطح سازمان گذراندهاند. نحوه برگزاری دورههای آموزشی در سازمان های مورد نظر به گونهایست که ابتدا یک برنامه آموزشی کوتاه مدت از طرف واحد آموزش سازمان تنظیم میگردد. سپس این برنامه توسط تعدادی از مسئولین واحدهای سازمان در محل دانشکدهها تدریس میشود. پس از آموزشهای این دورهها به صورت نظری، بازده عملکرد و به نوعی کارایی و اثربخشی کارکنان آموزش دیده و آموزش ندیده مورد برسی قرار می گیرد و بالاخره به این ترتیب، نتایج حاصل با ضریب بیشتری با واقعیت مطابقت خواهد کرد.
نتیجه گیری
اطلاعات حاصله از تجزیه و تحلیل دادهها نشاندهنده آن است که آموزش ضمن خدمت، نیروی انسانی را برای رسیدن به اهداف و مأموریتهای سازمان تقویت مینماید. آموزش ضمن خدمت در افزایش مهارتهای شغلی نیروی انسانی اعم از مدیران و کارکنان مؤثر است. همچنین این آموزشها حیطه دانش و معلومات مربوط به وظیفه کارکنان را گسترش میبخشد و بر مهارتهای شغلی آنان میافزاید.
از سوی دیگر مشارکت نیروی انسانی در اتخاذ تصمیمات سازمانی رضایت شغلی آنان را افزایش میدهد. همچنین کارکنان سازمان، متمایل به شرکت در دورهها هستند و معتقدند چنانچه شرکت در دورههای آموزشی با یک سری امکانات و مزایایی رفاهی همراه باشد، نتایج بهتری حاصل خواهد شد. قابل توجه است که نتایج یادشده نیز در پرتو تجزیه و تحلیل اطلاعات حاصل از مصاحبهها تقویت شده و مورد تأکید واقع میشود. سایر نتایج پژوهش نمایانگر آن است که آموزش ضمن خدمت یکی از مناسبترین تمهیدات لازم برای هماهنگی نیروی انسانی در سازمان است. همچنین این آموزشها نحوه برخورد کارکنان با ارباب رجوع را بهبود بخشیده بر دامنه برخوردهای مناسب کارکنان میافزاید. دورههای آموزشی چنانچه متناسب با نیاز سازمان و منابع انسانی آن طراحی شود و به درستی اجراء گردد اثربخشی سازمان را نیز تقویت خواهد نمود و بالاخره با توجه به نتایج بدستآمده از نظرخواهی انجام شده در جامعه آماری، آموزش ضمن خدمت نیروی انسانی موجب افزایش کارآیی کارکنان میگردد.
فهرست منابع
1- ابطحی، سیدحسین، آموزش و بهسازی منابع انسانی، تهران: انتشارات سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران، 1374.
2- الوانی، سیدمهدی، مدیریت عمومی، چاپ هشتم، تهران: انتشارات نشر نی، 1374.
3- ایزدی، کاظم، روش تحقیق در علوم اجتماعی، چاپ اول (ترجمه)، تهران: انتشارات کیهان،
4- بزاز جزایری، سیداحمد، آموزش کارکنان به عنوان ضرورتی شناختهشده در سازمانهای اداری و صنعتی، تهران: مرکز آموزش مدیریت دولتی، 1373.
5- تیلور، فردریک وینسلو، اصول مدیریت علمی، ترجمه محمدعلی طوسی، تهران: انتشارات مرکز آموزش مدیریت دولتی، 1370