یکی از افتخارات این کشور پهناور موسیقی دل انگیز آن است. موسیقی ایرانی برخلاف تصور ما حضوری بین المللی دارد. غنای تنیده شده در روح وجان لحظه به لحظه آن کار را به جایی رسانده که جوانان نه دنیا گاه به گاه دف به دست و سه تار به دست به استادان ایرانی ساکن کشورشان مراجعه می کنند. حالا از اینها که بگذریم به بحث موسیقی بومی می رسیم که خودش دنیایی جداگانه است.
گونه گونی فرهنگ ها و رنگ و لعاب منحصربفرد، سعادتی است که کشور ما از آن برخوردار است. آئین ها، مراسم، نمایش نیایش و موسیقی در هر گوشه ای از این کشور حال عجیبی دارد. اگر فقط یکبار در نوای سحرانگیز ساز «دونلی» غرق شده اید حتماً می دانید که چهره امروز ما کیست. بله. یک پیرمرد ریزقامت با چهره ای خسته از روزگار به نام «شیرمحمد اسپندار». شیر محمد اهل بمپور سیستان و بلوچستان است.
مردی که فقر سالیان جوانی و کودکی گردی از اندوه را بر چهره اش نشانده. او هنوز هم نمی داند که سن واقعیش چقدر است. چون شناسنامه اش را به موقع نگرفته اند. شیرمحمد ترجیح می دهد که به جای حرف زدن دونلی بنوازد. معتقد است که با این ساز بهتر می تواند بگوید. این آدم که یکی از افتخارات موسیقی ایران به شمار می رود با همین دونلی روح سرزمین اش را به ینگه دنیا معرفی کرده. شیرمحمد نوازنده ای است که باورش می کنیم و به عنوان نماینده یک گوشه دورافتاده از سرزمین به رسمیت می شناسیم.
شیرمحمد بچه بوده که به دلایل مختلف راهی پاکستان می شود. ظاهراً رفته بوده آنجا تا کار کند. به هرحال دست تقدیر او را با نوازنده ای نی نواز آشنا می کند. آن نوازنده هم عشق نی را به جان او می اندازد و شروع می کند به یادگرفتن. آن هم چه یادگرفتنی. غوغا. این آدم نازنین انگار با دونلی اش به دنیا آمده. او یا کار کشاورزی می کند یا می نوازد. همین. شیرمحمد یکی از ستاره های درخشان هر جشنواره داخلی و خارجی است. هیچ رادیوی خارجی را نمی توان نام برد که سعادت پخش یکی دو ساعت از هنر این نوازنده شهیر را نداشته باشد.
چقدر ماه است وقتی که آن پارچه مخصوص «کمر صحبت» را به پاهایش می بندد و کلاه کوچکش را جابه جا می کند و آماده می شود برای نواختن. روایتی که در نوع نواختن او وجود دارد ما را به دنیای شن های روان و هوهوی باد دعوت می کند. سیروسلوکی که اسپندار با سازش طی می کند هیچ تنهایی را بر نمی تابد. تمام تصاویر ریز و درشت قافله شترها و ساربانان گردآلود، قافله های اجدادی، روح یک ملت نازنین، همگی و همگی در نوای ساز او حضور دارند. شیرمحمد گویی از عمق تاریخ سرزمین اش می آید. امیدوار، پابرجا و دست های همیشه پینه بسته.
اسپندار از همان دوران جوانی یک رفیق صمیمی پیدا می کند که همواره همراه اوست. بله. سازش. خودش در جایی گفته: «دونلی یعنی شیرمحمد.» معنای این حرف آن است که مشکل بودن یادگیری این ساز پذیرش هیچ شاگردی را ممکن نمی سازد. دونلی سازی است که فقط شیرمحمد می تواند بنوازدش و بس. ای کاش این گونه نبود. ای کاش دونلی با شیرمحمد تمام نمی شد و اصلا ً ای کاش شیرمحمد هیچ وقت تمام نمی شد. به نظر می رسد آدمی با این وسعت جهانی و آن کهولت سن دیگر نباید بیل بزند. شیرمحمد پیر است گرچه همواره روایت های تازه و بکری از سازش می شنویم اما طبیعت خشن منطقه و یک عمر کار طاقت فرسا به هرحال کار خودش را می کند. ای کاش تدبیری اندیشیده می شد که او فقط و فقط بنوازد.
جای دوری نمی رود. جان موسیقی مقامی و در نهایت ملی، روح تازه تری می گیرد. مگر این پیرمرد چقدر خرج دارد که هیچ کس به فکرش نیست. بابا به خدا فقط نباید با هنرمندی به این بزرگی پز داد. باید بها هم داد. آدمی که کار و بار و زندگی اش را ول می کند و به خاطر عشق وطن به داخل و خارج برای معرفی «ما» حرکت می کند و تحسین همه را برمی انگیزد دیگر برادری اش را ثابت کرده. نباید ولش کنیم که دست روزگار بیشتر اذیتش کند. نوای «مست کننده» یا همان قلندر را شنیده اید. قطعه «لیکو» را چطور؟ به خدا محشر است این آدم. حتی نوازنده های نی درجه اول هم بر هنر و عظمت شیرمحمد رای می دهند. آدم باید کمی اهل موسیقی باشد تا بداند که این آدم چه می کند. همزمان باهم یک نی آکورد می گیرد و نی دیگر مقام های باستانی بلوچ را می نوازد.
شیرمحمد کار سه چهار نوازنده را به تنهایی انجام می دهد. البته زیاد ناراحت نباشید چون کاستی به نام «موسیقی بلوچستان» به همت هنرمند گرانقدر «حمیدرضا درویشی» با هنرنمایی شیرمحمد هست که می توانید بشنوید و حظ کنید.
چه می توانیم بگوییم به جز اینکه: «خدایش یار باد».