91/8/10
10:54 ص
ای خرّم از فروغ رُخَت ، لاله زار عمر باز آ که ریخت بی گل رویت ، بهار عمر
1- لاله زار عمر : تشبیه بلیغ اضافی گُل ِ روی : اضافه ی تشبیهی
بهار عمر : ( بهار = شکوفه رجوع شود به لغت نامه دهخدا )
الف : اضافه ی تشبیهی ( عمری که مانند شکوفه است ) ب : اضافه استعاری : شکوفه ی درخت زندگی
بهار عمر : با توجه به کاربرد ترکیب در مصراع استعاره از دوران جوانی گل و لاله و بهار : مراعات نظیر
معنی بیت : ای معشوق که از تابش نور چهره ی تو لاله زار زندگی خرم و باصفا شده است ؛ برگرد که به دور از رخ زیبای تو شکوفه ی جوانی زندگی من پژمرده شده است ( مفهوم : گلایه از جدایی و فراق از معشوق و از دست رفتن شادابی عاشق بدون دیدن معشوق )
از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر
2- سرشک : اشک / تشبیه : سرشک به باران /
مراعات نظیر : ( برق ، باران ، چکد ) و ( دیده ، چکد ، سرشک ) تشبیه : روزگار عمر به برق
معنی بیت : اگر اشک مثل باران از چشم جاری شود ، شایسته است زیرا در غم دوری از تو ایام عمر من مثل برق به سرعت سپری شد ( مفهوم : حسرت از گذشت سریع عمر و ناکام ماندن از وصال معشوق )
این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است دریاب کار ما ، که نه پیداست کار عمر
3- یک دو دم : کنایه از فرصت کوتاه و اندک / واج آرایی : در حرف ( د )
معنی بیت : این چند لحظه ی کوتاه که فرصت دیدار میسر است دل ما را بجوی و به کار عشق ما توجهی کن که پایان زندگی معلوم نیست ( مفهوم : اغتنام فرصت برای توجه معشوق به عاشق )
تا کی می صبوح و شِکَر خواب بامداد ؟ هشیار گرد ، هان ! که گذشت اختیار عمر
4- می صبوح : شراب صبحگاهی / شکر : به معنای شیرین صفت خواب ( مجاز از شیرینی ) = خواب شیرین بامداد /
مراعات نظیر : صبوح ، بامداد و خواب / تضاد : خواب و هشیار / هان : ادات تحذیر شبه جمله / اختیار عمر : بخش برگزیده ی عمر ( جوانی ) / اختیار ( مصدر که به صورت صفت به کار رفته است صفت جانشین موصوف )
معنی بیت : ای معشوق تا چند به نوشیدن شراب صبحگاهی و خواب شیرین بامدادی می پردازی آگاه و بهوش باش که بخش برگزیده ی عمر که ایام جوانی است سپری شد ( مفهوم : پرهیز از خوش گذرانی و سستی و بهره مندی از جوانی )
دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد بی چاره دل ، که هیچ ندید از گذار عمر
5- دی : دیروز / گذار : گذر ، عبور کردن ، اسم مصدر از گذاردن مترادف گذشت / بیچاره دل : تشخیص / تصدیر در واژه ی گذر نظر کردن : کنایه از التفات و توجه کردن / خوشی : حذف به قرینه معنوی : هیچ خوشی /
معنی : دیروز یار در گذر بود و از کنار من گذشت و توجهی به ما نداشت ؛ حال دل بیچاره ی مرا ببین که از گذشت زندگی هیچ خوشی ندید ( مفهوم : گلایه از بی توجهی معشوق و حسرت عاشق که کمترین بهره ای از معشوق نبرده )
در هر طرف زخیلِ حوادث کمین گهی ست زان رو ، عنان گسسته دوانَد سوار عمر
6- خیل = گروه اسبان ، سواران ، سپاه ، لشکر / خیل حوادث : اضافه تشبیهی / مراعات نظیر : خیل ، عنان ، سوار / سوار عمر : اضافه ی تشبیهی / عنان گسسته : کنایه از تند و سریع / حسن تعلیل : دلیل گذر سریع عمر اینکه خیل حوادث به او نرسد
معنی بیت : لشکر حوادث از هر طرف در کمین جان انسان ، پنهان شده اند به همین دلیل عمر مانند سواری شتابان می راند تا حوادث بر او دست نیابند
بی عمر زنده ام من و این بس عجب مدار روز فراق را که نهد در شمار عمر ؟
7- بی عمر زنده بودن : پارادکس / عمر : استعاره از معشوق / تصدیر در واژه ی عمر / استفهام انکاری / روز : مجاز از روزگار / بس : بسیار ؛ شمار : اندک = تضاد /
معنی : من بدون معشوق ( که عمر من است ) زنده ام و از این بسیار تعجب نکن زیرا هیچ کس روز گار جدایی را جزو عمر به حساب نمی آورد ( مفهوم : عمر واقعی ، بودن در کنار معشوق است )
حافظ ! سخن بگوی که بر صفحه ی جهان این نقش مانَد از قلمت یادگار عمر
8- صفحه ی جهان : تشبیه ، استعاره / نقش : استعاره از شعر حافظ / قلم : مجاز آلیه از ذوق شعر شاعری / مراعات نظیر : صفحه ، نقش ، قلم
معنی : ای حافظ شعر و سخن بگو زیرا بر صفحه ی کتاب زندگی از ذوق شاعرانه ی تو آنچه به یادگار می ماند اشعار رنگین و زیبا است