87/11/30
10:22 ع
دیوان شعر شیخ احمد جامی (ره)
دوستی با حقّ
غزل 148
چون محمّد سیّد و سادات بود
حسن او بر ماه و بر خور میزند
چون که شد صدّیق، یارِ غار او
دهرموج از عدل عُمَر میزند
یار سیّم آن که ذی النّورین بود
طلعتش نوری است ازهر میزند
حیدر صفدر که بُد شیر خدا
شانه زیر باب خیبر میزند
هر که او راه شریعت را گرفت
روز و شب الله و اکبر می زند
هر که از راه شریعت روی تافت
تا قیامت سنگ بر سر می زند
احمدا تو دوستی می کن به حق
کاین سخن سر جای دیگر میزند
سنّت نبی هادی ماست
یار غارش رئیس صدّیقان
که سراج بهشت عمر ماست
آن که نام وی است ذی النّورین
کاتب وحی بر پیمبر ماست
آن وصیّ رسول و ابن عمّش
که علی نام و شیر و حیدر ماست
آن دو سبط نبی، حسن و حسین
دیدة ما، شبّیر و شبّر ماست
دین پاک و ره نبی را گیر
سنّتش هادی است و رهبر ماست
زینهار از طریق وی مگذر
زانکه اعدای او مسخّر ماست
راه احمد نه راه محض بود
فضل مولا لباس مغفر ماست
وصف آل و اصحاب پاک نبی
حق رضا باد ز آل و اصحب او
که همه هادی اند و راهنما
آن ابابکر متّقی و رئیس
محسنین را و ثانی اثنینا
عُمَر آن کو به عدل بسته کمر
کرد تفریق حق ز باطلها
زوج بنتین وی که بود عثمان
گشته مشهور، او به حلم و حیا
رهبر علم و دین علی ولی
باب علم است و شوهر زهرا
از علی شد رموز این مرموز
از علی شد ظهور حق حقّا
باد حقّ راضی از جماعت شان
همگی مقتدا و راهنما
احمد از وصفشان چه شرح دهد
که جهان شد ز وصفشان املا
منبع:
http://imamaboohanifeh.blogsky.com/
87/11/30
10:16 ع
فضایل خلفای راشدین(رض)
نمی بینم کسی اینجا برای دین که غمگین شد
ولی از بهر پول و زر همیشه غرقه در خون شد
کجایید آن سبکبالان بی پروا عدوّ کفر
همان اصحاب پیغمبر رحیم با هم اشدّا کفر
کجا صدیق اکبر شد سر و جانم فدای او
که نسل کاذبین برچید و مرتدین فدای او
عُمَر آن شاه عادل کو لقب فاروق اعظم شد
عدالت در زمین گسترد که گرگ و میش با هم شد
چه شد عثمان ذی النورین که علم و حلم و دریا
ملائک زو سبق بردند حیاتش دیده اند اولی
علی آن شاه دلدل دار باب علم پیغمبر
طرفدار شهید عثمان و هم فتّاح آن خیبر
بگفت آن سرور عالم عدوّ او عدوّ ماست
محبّ قاتل عثمان نه او مسلم نه او از ماست
دو نور عین پیغمبر شدند ازواج آن سرور
بگفتا گر چهل بودی بدادی بعد همدیگر
در آن بیعت که تحت الشجر بکرد اصحاب آن سرور
بجای دست ذی النورین بیعت دست پیغمبر
علی آن سرور خوبان سه فرزندش که در دوران
مسمّی کرد آن ها را ابوبکر و عمر ، عثمان
بدوران عُمَر و عثمان،علی آن شاه با جولانت
مشاور بود آن ها را و هم مشکل گشایشان
فضیلت هر چه گویم کم از این چهار سرور عالم
قلم خسته ورق سنگین و دستم قاصر از حالم
سخن کوتاه باید کرد فضیلت هایشان بسیار
سر و جان تو ای عادل فدای و محرم دربار
منبع:
http://imamaboohanifeh.blogsky.com/