87/12/16
7:34 ص
دوستان، به این نکات و پیامها عمیقا توجه کنید:
قلم مضطرب از اینگوشه به آن گوشه دفتر می رفت گره در ابرو و غرولندی زیر لب !
شاعر آمد! خواست شعری بنویسد که قلم خود را کنار کشید و گفت: توعمری مرا به کار کشیدی اما هنوز آس و پاسی !
شاعر گفت: من از عشق و محبت می نویسم اما مردم از مرگ و نفرت می خواهند ! قلم گفت بنویس :
( عشق و محبت با مرگ و نفرت از بین نمیرود )
=====================================================
در لحظه شادی خدا را ستایش کن که هیچکس در مرتبه او شایسته ثنا نیست ...
در لحظه سختی از خدا کمک بخواه وبه او توکل کن که او بهترین فریاد رس است ...
در لحظه پیروزی از خدا تواضع و فروتنی طلب کن و هیچوقت مغرور و متکبر نباش ...
=====================================================
مرد تاجری پس از نابودی خانه و کسب خود تابلویی بر ویرانه خانه خود آویخت که روی آن نوشته بود :
خانه ام سوخت ! مغازه ام سوخت ! اما ایمانم نسوخت ! فردا شروع به کار میکنم !